سیره و سخنان اهل بیت علیهمالسلام
سیره و سخنان اهل بیت علیهمالسلام
سیره و سخنان اهل بیت علیهمالسلام
متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی همراه با پاسخ سوالات مسابقه
بسم الله الرحمن الرحيم / الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
آغاز ماه شعبان را تبريك ميگويم، تولد چهار عزيز اين ماه را امام حسين(ع)، ابالفضل(ع)، امام سجاد(ع)، حضرت مهدي(ع) چهار وليّ خدا در اين ماه كه سه نفرشان امام هستند، و يكي از آنها هم ابالفضل است، تبريك ميگويم، ماه شعبان ماه آماده باش براي ماه رمضان است و امام حسين را ما به كربلا ميشناسيم، و البته به جا هم هست، خيلي هم به جا است. ولي امام حسين را تنها از يك زاويه نميشود بررسي كرد. حدود سي اصل در جامعه ما هست كه امام حسين تمام آن سي اصل را هوا كرد. فرمود اينطور نيست. يك كلمه من ميگويم، شما باقياش را بگوييد. يكي از اصولي كه در فرهنگ ايرانيها هست. با يك گل، بهار نميشود. با يك گل، بهار نميشود. امام حسين فرمود با يك گل، بهار ميشود. يعني من تنها قيام ميكنم، و دنيا را تكان ميدهم. يك كلمهي ديگر در فرهنگ ايران هست. با مشت به جنگ سندان نرويد. يعني مشتت را به سندان نزن. دستت درد ميآيد. الان در دنيا خيلي كه مثلاً آمريكا ميخواهد كسي را بترساند و قطعنامه صادر ميكند، مثلاً ميگويد: محاصرهي اقتصادي! مثلاً ما هواپيما، كشتي، دارو، خريد نفت، گاز، يك كارهايي ميكنيم كه ايران در مضيقه قرار بگيرد. به لطف خدا روز به روز... چون قرآن ميگويد: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ» (آلعمران/54) اصلاً تمام كساني كه سر خدا و بندگان خدا و راه خدا كلاه ميگذارند اينها سر خودشان كلاه ميگذارند. بگذاريد يك مثال بزنم.
1- خطر حیله در احکام دینی
الان سنگها كيلويي است و ساييده نميشود. قديم كه سنگها كيلويي نبود، من بچه بودم در بعضي از جاها ديده بودم، روستاها! مثلاً يك سنگي، پاره آجري، كلوخي، مثلاً اين به عوض مثلاً فلان وزن يك كيلو! يك كسي آمد شكر بخرد، اين شكرفروش، يك سنگ يك كيلويي را گذاشت و رفت آن آخر مغازه شكر بياورد، يا قند بياورد. اين مشتري كه بغل ترازو ايستاده بود، اين سنگ را برداشت، هي شروع به ليسيدن كرد، فكر ميكرد كه دارد سنگ فروشنده را ليس ميزند و كم ميكند، و حال آنكه هر چه از اين كم كند، از شكر خودش كم ميشود. ما فكر ميكنيم كه مال مردم را ميخوريم، اگر به زن مردم نگاه بد كرديم، فكر ميكنيم... مثلاً از زن مردم كام گرفتيم، حديث داريم كسي كه از زن مردم كام بگيرد، از زنش كام ميگيرند. به ناموس مردم كج نگاه كني، ديگران به ناموست كج نگاه ميكنند. داريم آن كسي كه غيبت تو را ميكند خوشي نكن كه اين پهلوي تو غيبت ميكند. آن كسي كه پهلوي تو غيبت ميكند، همانطوري كه عيب او را به تو نقل ميكند، عيب تو را هم براي ديگري نقل ميكند. مواظب باشيم. زرنگي نكنيم. با خدا زرنگي نكنيم.
2- طلب رزق از خدا نه مردم
چون ماه شعبان است بگذاريد اين را بگويم. ميترسم شب نيمهي شعبان اين را يادم برود بگويم. نيمهي شعباني بود و در مدينه بودم. جايي كه بوديم، طبقهي همكفش مغازهها بود، وصل به خيابان و پاساژي بود، طبقهي روي پاساژ غذاخوري بود، از طبقهي بالاي غذاخوري به بعد مسافرها! ما طبقهي دوم كه رفتيم غذا بخوريم، گفتيم: مگر امشب شب نيمهي شعبان نيست؟ يك كاري بكنيم. گفتم: چه كنيم؟ گفتم: برويم همين مغازههاي پايين مقداري پيراهن بخر، پيراهنهاي مردانه، نزد آشپزها برو و بگو كه امشب شب نيمهي شعبان است، يكي يك پيراهن عيدي! گفتم خيلي كار خوبي است. نيت كه كردم بعد متوجه شدم كه پول ندارم. خوب پول ندارم نشستم. ولي يك خورده حالم گرفته شد كه چرا پول ندارم كه من اين كار را انجام بدهم. بيست دقيقه شد يا نشد، غذا خوردم يا نخوردم، يادم نيست. ولي يادم هست كه يك كسي بغلم آمد و نشست و گفت: حاج آقا سلام عليكم. گفتم: سلام عليكم. گفت: حاج آقا اين آشپزها ميآيند از شما تشكر بكنند، احتمالاً، شما چيزي نگو! من گفتم به چه دليل آشپزها از من تشكر كنند؟ گفت من اينجا نشسته بودم، به دلم برات شد بروم مغازههاي پايين چند تا پيراهن بخرم و پهلوي آشپزها بروم و بگويم: نيمهي شعبان عيدي! تولد آقا زمان امروز عيدي! منتها ديدم اگر من بگويم عيدي، خواهند گفت كه يك زوار عيدي داد، اگر بگويم قرائتي عيدي داد، اينها چون مشهور هستي، بيشتر خوشحال ميشوند. من به نيت تو اين كار را كردم. حالا ممكن است اينها بيايند و تشكر كنند، و شما چيزي نگو! اصلاً من ماندم. گفتم: يا حجت ابن الحسن! اي امام زمان! تو چه كسي هستي؟ اين همه لغزش از من سراغ داري، حالا ما يك نيمهي شعبان مدينه، كنار قبر مادرت زهرا(س)، خواستيم يك چهار تا پيراهن بخريم و به چهار تا آشپز بدهيم، منتها پول نداشتم، در بيست دقيقه اين پروژه انجام داده شد. يعني خود من ميخواستم بروم بخرم، تقسيم كنم شايد بيش از اين طول ميكشيد. مثل برق انجام شد. آخر ما يك چنين امام زماني داريم.
خدا ميگويد: چرا نماز نميخواني؟ آخر تو اگر ياد من باشي، من هم ياد تو هستم. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُم» (بقره/152) تو ياد من باشي من هم ياد تو هستم. تو ياد من بكني، من چيزي گيرم نميآيد، من تو را ياد كنم، خيلي چيزها گيرت ميآيد. خوشحاليم! الحمد لله رب العالمين، يك دعا ميكنم، آمين بگوييد. خدايا معرفت و مودت و اطاعت، سه چيز! معرفت، بعد از معرفت مودّت، بعد از مودّت اطاعت، روز به روز بر مودت و... روز به روز بر معرفت و مودت و اطاعت ما نسبت به پيغمبر و اهل بيتش، روز به روز اضافه و زيادتر بفرما. (الهي آمين)
تولد امام حسين است. امام حسين همه جا شريك است. با هر عطشي كه شما ميروي آب بخوري، بعد از آب خوردن بگو: سلام بر حسين! با هر آب خوردني! هر شب جمعه... «السلام عليك يا امام حسين» خود همين يك زيارت كامل است. يك سلام يك زيارت كامل است. شما اگر حرم يك امامي رفتي و خواستي براي كسي زيارت كني، لازم نيست زيارت جامعه و امين الله بخواني كه بگويي طول ميكشد، خيليها ميگويند براي من هم يك زيارت بكن! «السلام عليك يا امام رضا»، براي فلاني! به نيت فلاني «السلام عليك يا امام رضا»، يك سلام يك زيارت است.
3- خاطرهای از یاران اهل بیت علیهمالسلام
4- رعایت شأن در شیوهی زندگی
من يك جايي مهماني رفتم، آدم مهمي هم بود، ديدم خيلي بريز و بپاش است. همه رقم گوشت، همه رقم ميوه، آدم مهمي هم بود، محترم هم بود، دانشمند هم بود، غذا خورديم گفتيم: 1- تشكر! بعد در كوچه در گوشش گفتم اگر اين سفره را در تلويزيون نشان بدهند، شما خوشحال ميشوي يا ناراحت ميشوي؟ يك مقداري فكر كرد و گفت: نه! در تلويزيون نميخواهم كسي نشان بدهد. گفتم: پس ببين پيداست اين مهماني درست نيست. طوري زندگي كنيد كه اگر تلويزيون نشان داد، به قول امام رضا(ع) اگر در نماز جمعه گفتيد، خيس عرق نشويد. بعد هم ما فكر ميكنيم كه مثلاً اگر اين رختخواب گلش، رختخواب نميدانم ملحفهاش، فرشش، اين نميدانم دكور فلان، فكر ميكنيم اگر اينها قشنگ باشد، زندگي شيرين ميشود. من يك خبر تلخ برايتان بگويم، كساني كه زندگيهايشان مرفه است، آمار فساد و طلاق در آنها كم نيست و زندگيهاي طبيعي به دوام نزديكتر است. همينطور كه فقر باعث يك سري فساد ميشود، ولخرجي هم باعث يك سري فسادها ميشود.
5- سفارش امام کاظم علیهالسلام به نخست وزیر دستگاه عباسی
يك روز هارون الرشيد، هدايايي براي علي ابن يقطين فرستاد. ضمناً يك بلوز شاهانه هم بود. علي ابن يقطين در هديهها ديد كه عجب بلوزي است. بلوز مثلاً شاهنشاهي است كه براي خليفه بافتهاند و دوختهاند و چه كردهاند، گفت من اين بلوز را به امام كاظم(ع) بدهم، رفت و به امام كاظم(ع) گفت: آقا هارون الرشيد، مقداري هديه فرستاده است، اين بلوز را ميخواهم به شما بدهم. امام كاظم(ع) فرمود: اين بلوز نزد من نباشد و پهلوي تو باشد. اين بلوز يك روز جان تو را نجات خواهد داد. حالا ببینيد امام كاظم چطور پيشگويي ميكرد. يعني علم غيب داشت. گفت: اين بلوز را به كسي نده، يك زماني تو را نجات خواهد داد. خوب در دربار، افراد حسود در تشكيلات دولتي هستند، در همه جا هستند. يك كسي رفت و حسودي كرد و سعايت كرد، يعني چيز كرد... براي دو به هم زني، فتنه! براي فتنه، رفت و گفت: آقا شما هدايايي كه به علي ابن يقطين داديد، يك جبهي قيمتي در آن نبود؟ گفت: چرا! گفت: آن را داد به موسي ابن جعفر! اين معلوم ميشود كه اموال حكومت را ميگيرند و به امام كاظم(ع) ميدهند و امام كاظم(ع) هم ميفروشد و شمشير ميخرد، نيرو درست ميكند براي اينكه براندازي كند و حكومت بني عباس را بربياندازد. ذهن هارون الرشيد را خراب كرد. يك روز علي ابن يقطين آمد و گفت: خوب هداياي ما را گرفتي؟ گفت: بله! گفت: در اينها جبه نبود؟ گفت: چرا! گفت: جبه را چه كردي؟ گفت: هيچي! تاكردهام و در خانه است، گفت: الان بياور! ميخواست ببيند كه جبه در خانهاش هست يا به امام كاظم(ع) داده است. گفت: الان بياور! علي ابن يقطين هم فوري جبه را آورد و... گفت: آن آقايي كه دروغ گفته بود كه تو جبه را به امام كاظم(ع) دادهاي، بياوريد! گفت: هزار ضربهي شلاق به او بزنيد، مثلاً در فاصلههاي مختلف! بعد گفت: علي ابن يقطين، تا آخر عمر هر كس عليه تو حرف بزند، ديگر تا آخر عمر گوش به حرفش نميدهم. يعني امامان ما زندان بودهاند، اما با آن ديد الهي، با آن علم غيب، با آن بصيرت، با آن پيشبينيهاي صحيح... اينها را انجام دادهاند. خوب! يك صلواتي بفرستيد.
6- رسیدگی به امور مردم و خدمت به آنان
يك ترياكي به يك ترياكي ديگر گفت: مواد داري؟ گفت: آره! گفت: بيا! اين خيابان 45 متري است، داخل آن ميروي، گفت: خوب! گفت دويست متر كه رفتي، دست راستت خيابان 24 متري است، گفت: خيلي خوب! گفت: وارد خيابان 24 متري ميشوي، تير لامپ نهم، برو داخل! خيلي خوب! دم تير لامپ نهم، يك كوچهي چهار متري است، داخل ميروي، هفده خانه است، خانهي سيزدهمي درب طوسي دارد، علامت را ميزني و ميروي آنجا به خانواده آدرس ميدهي، وارد خانه ميشوي، آنجا طبقهي دوم، سه اتاق دارد، چه و چه و چه... آنجا يك كمد هم هست، روي كمد، يك قرآن است، بعد گفت به آن قرآن قسم ترياك ندارم. يك ترياكي به يك ترياكي ديگر گفت: ترياك داري؟ يك مدتي كه الافش كرد، آخرش گفت به آن قرآن قسم ترياك ندارم. خوب از اول بگو، آقا ترياك داري؟ نه ندارم! در ادارههاي ما حضرت عباسي همينطوري است. خيلي از آنها، يعني يك كاري را كه ميخواهند سه دقيقه انجام بدهند، سي روز انجام ميدهند.
يك كارهاي خوبي را شنيدهام كه ميخواهند بكنند، حالا اگر بكنند خوب است. اين زن مثلاً بلند ميشود و دو ساعت ميرود و دو ساعت ميآيد، چهار ساعت آنجا تايپ ميكند. خوب اينها نامه خانهاش فاكس كنند، اين خانم كارمند در خانهاش اين را تايپ كند. مثل اينكه بگويند برويم بندعباس و يك آدامس بخريم و برگرديم. يك كسي گفت: برويم همدان هفت متر ميپرم. گفت: اگر پرشت خوب است، همينجا بپر! اگر پرشت خوب است، همينجا بپر!
7- صرفه جویی در سرمایههای زندگی
به حضرت امام دكتر گفته بود قدم بزن، راه ميرفت و سبحان الله ميگفت. آرايشگاه آمد ريشهاي اميرالمؤمنين(ع) را اصلاح كند، لبها تكان ميخورد، گفت: يا علي! لبانت را نگه دار، موي روي لب را قيچي كنم، فرمود: لبانم را نگاه دارم، يك سبحان الله عقب ميافتم. يعني چه؟ يعني بايد از ثانيهها استفاده كنيم. چقدر اسراف در غذا ميشود. در هتلها... خدا ميداند. سطل زباله ميآورند در پادگانها... من خودم با چشم خودم در پادگان ديدهام. ديگ پلو و عدس را چون شور بوده است، برگرداندهاند، سربازها رفتهاند تافتون و بربري خريدهاند و خوردهاند. اسرف در پادگانها!
8- دوری از اسراف و تبذیر در زندگی
شيخ انصاري طلبه بود، شيخ انصاري مجتهدي بوده است، صد و بيست سال پيش تقريباً، همهي مجتهدين كتاب او را تا نخوانند مجتهد نميشوند. طلبه بود آمد سرش را اصلاح كند، نيم ريال داد. ده شاهي! شد ثقت الاسلام، ده شاهي! حجت الاسلام، ده شاهي! حجت الاسلام والمسلمين، ده شاهي! آيت الله، ده شاهي! آيت الله العظمی، ده شاهي! اين دلاك گفت: آقا! من يك عمري است كه سر شما را اصلاح ميكنم، همهاش ده شاهي! شما يك زماني طلبه بود، حالا آيت الله عظماء شدهاي! ايشان فرمود: سوادم زياد شده است، مساحت سر من كه اضافه نشده است.
قم استان شد. يك وقت ديديم، مدير كل نهضت... رئيس نهضت سواد آموزي دويد و گفت: حاج آقا قم استان شد. گفتم: خوب شد كه شد! گفت: نه! يازده نيرو بايد به نهضت اضافه شود. چون مديرش ميشود مدير كل! مدير كل بايد معاون داشته باشد، قائم مقام داشته باشد، دو نفر تلفنچي ميخواهيم، گفتم: بابا! بيسوادهاي قم هم اضافه شدند؟ گفت: نه! گفتم: همان نيرويي كه هست هست! استان شده است كه شده است. استان شده است كه شده است. آدم در كاخ شاه كه ميرود، ميبيند براي زيرسيگاريشان يك پاي فيل را قطع كردهاند. يعني يك فيل را قطع كردهاند، استخوان پايش را خالي كردهاند، يك چيزي مثل تنهي درخت، كه اگر مهمان شاه سيگار كشيد، اين نوك توتونش را بياندازد در جاسيگاري كه اين جاسيگاري يك پاي فيل بوده است. يعني چقدر آدم خل! گاهي آدم فكر ميكند، نميشود به بعضيها الاغ گفت! چون الاغ به اندازهي يك الاغ، الاغ است. ما آدمهايي داريم كه به اندازهي چند تا الاغ، الاغ هستند.
قرآن ميگويد كه: «زُيِّنَ» اين آيهي قرآن است كه گفتم. يعني ولخرجي و گناه كبيره ميكند، منتها گناه كبيرهي خودش را... «زُيِّنَ لِلْمُسْرِفين ما كانُوا يَعْمَلُونَ» زينت ميدهد. شعائر ديني، ديپلمات، آبروداري، شأن، عزت جمهوري اسلامي... گاهي وقتها به اسم عزت جمهوري اسلامي چه پولهايي خرج ميشود. حضرت عباسي امام خميني كه به اسلام و ايران عزت داد، با حسينيهي جماران گچ و خاكش عزت داد، يعني با سادگي اسلام را عزيز كرد، يا به خاطر تجملات؟ اصلاً كسي هست كه بگويد من امام خميني را دوست داشتم به خاطر اينكه انگشترش گران است، خانهاش خوب است، قالياش چه چيزي است؟ حتي يك كسي يك قالي خدمت امام آورد، گفت ميخواهم نمازهايت را... گفت ميخواهم نمازهايتان را روي اين قالي من بخوانيد. قالي را انداخت، امام يك خوردهاي نگاهش كرد، اينطور كه ما شنيدهايم، امام گفت آدم همينطوري شاه ميشود. يك كسي يك قالي ميدهد، يك كسي يك انگشتر قيمتي ميدهد، يك كسي يك لوستر آويزان ميكند، هي ميگويند: شأن و شأن و شأن! يك ذره يك ذره آدم شاه ميشود. آدم همينطوري شاه ميشود. ولخرجيهاي ما غوغا ميكند. با پول ايران سه كشور را ميشود اداره كرد. هر خانهي فقيري يك چمدان لباس اضافه دارد. بعضي از خانهها كه يك كاميون لباس اضافه دارند. ما اگر از اينجا تا مشهد، از تهران تا مشهد، بيابانها را پر از كاميون كنيم، لباس زيادي داريم و خيليها هم لباس ندارند. ولخرجي! در جشنمان، در عزايمان، ولخرجي ميكنيم.
خدايا به ما توفيق بده، اول از همه عمرمان را هدر ندهيم، مالمان را هدر ندهيم، فكرمان را هدر ندهيم، بيانمان را هدر ندهيم. آخر اين زبان ميتواند حرف حق بزند، دو ساعت چرت و پرت ميگويد. آخر عمرت، زبانت... نميگوييم همهاش حرفهاي علمي بزن! يك پنج دقيقه براي رفع خستگي يك شوخي بكن! ولي آدمهايي هستند كه صبح ساعت هشت مينشينند و چرت و پرت ميگويند، تا ساعت سه بعد از ظهر! شما اگر يك نوار بخري حاضر نيستي صداي گربه روي آن ضبط كني، آخر اين دقيقههاي عمر حساس است.
خدايا آنچه از نعمتهاي تو هدر داديم، ما را به آبروي امام حسين، هدردادههاي ما را ببخش و بيامرز. كشور ما را از هدر رفتن، استعدادهاي ما را از هدر رفتن، اموال و نفت و گاز ما را، تيزهوشان ما را، كتابهاي ما را، آموزش و پرورش ما را... چقدر خدا ميداند در دانشگاه و دبيرستان حرفهايي ياد بچهها ميدهيم كه اين نه واجب است، نه مستحب است، نه نياز فرد است و نه نياز جامعه است. آن وقت در عوض بچههاي تبريز آيا ميدانند كه علامهي اميني چه كسي است؟ بچههاي كاشان ميدانند كه فيض كاشاني چه كسي است؟ مفاخر خودمان را ميشناسيم؟ اصلاً امام حسين را ميشناسيم كه چه كسي است؟ نهج البلاغه را ميدانيم چيست؟ نه نيروهايمان را ميدانيم و نه استعدادهايمان را ميدانيم. بسياري از دانستنيها را نميدانيم و بسياري از چيزهايي كه واجب نيست و نيازي هم نيست بدانيم، حفظ ميكنيم و ميدانيم و نمره ميگيريم. به اميد اينكه يك انقلابي در محتواها بشود. در اموال يك نهضتي بشود، براي صرفهجويي! تا ببينيم همهي... پنج سال اگر آموزش و پرورش كتابهايش را دور نياندازد، پولي كه خرج چاپ كتاب ميشود، خرج وام مسكن شود، تمام معلمين دو سه ساله، همه خانهدار ميشوند. چند صد ميليون كتاب، چند صد ميليون هزار تومان! بنا نداريم صرفهجويي كنيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1) مكر مخالفان در برابر دين خدا
2 ) تدبير خداوند در برابر مكر مخالفان
3) هر دو مورد
2) كسر هزينههاي عرفي و در شأن
1) امام صادق(عليهالسلام)
2) امام كاظم(عليهالسلام)
1) كارشكني در كار حكومت
2) نگرفتن پول و اجرت
3) خدمت به مردم و امّت
2) انفاق و سخاوت
3) اسراف و تبذير
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}